به نام خدا

سلام

قصه من و اضطراب کودکان و نوجوانان از زمانی شروع شد که دخترم بزرگ شد و به سن تکلیف رسید و برایش جشن بزرگی گرفتیم و ورود اورا به دنیای بزرگسالی تبریک گفتیم…و بعد

  • حنانه بود وسهمی از وظایف عبادی،
  • حنانه بود و کمال‌گرایی،
  • حنانه بود و دقت افراطی،
  • حنانه بود و عذاب وجدان،
  • حنانه بود و ترس از اشتباه…

حنانه من خسته شد، درمانده شد و در سکوت خود هیچ نگفت ولی…

  • مامان اگه …وضوم درسته؟
  • مامان اگه…نمازم باطل میشه؟
  • مامان یه نگاه کن ببین این وضو رو باطل میکنه؟

و این قصه به همین دردناکی ادامه پیدا می‌کرد، اما حنانه من فقط ۹ سال داشت، ۹ سال…

و اندوهی ازجنس شک، شکی که در چشمان زیبایش حلقه زده بود. بی حوصله بود و مدام دنبال تایید گرفتن از من…

و من که سالها با غول وسواس در اقوام نزدیکم آشنا و در چالش بودم اینک عزیز دلم را در آستانه رویارویی با همان غول میدیدم و رنج می بردم، رنج…

و من نمیدانستم چه کنم، تنها تایید میکردم. تاییدی که او می خواست، تاییدی که او را مطمئن می کرد به کارش، تاییدی که اگر نبود باید بارها و بارها کار خود را از نوانجام می‌داد و چه سخت بود و چه دلواپس بودم برای ساعتهایی که من در کنارش نبودم برای آن تایید کذایی،چرا که می دانستم او خجالت می کشد از دیگری تایید بگیرد.

چه دور باطلی چه زنجیره ی بیهوده‌ای.

برای او از مشاور وقت گرفتم. پس از دو جلسه مصاحبه تشخیصی، تکنیک های رفتاری و آرام سازی شروع شد.

اگرچه در آن زمان اصلا نمی‌دانستم این تکنیک ها چه هستند و آیا می توانم امیدوار باشم که دور باطل خانه ما را خاموش خواهند کرد یا نه؟؟

دیگر نگاه های حنانه را می‌شناختم. سوسوی اضطراب همچون پرنده ای بیمار که دیگر حال پرواز ندارد در لانه چشم‌دختر من جا خوش کرده بود. اما حنانه عزت نفس داشت، کمال گرا بود و نمی‌خواست این مزاحم همیشگی خلاقیت های دخترانه اش را، نمرات درخشان ورقه های امتحانی اش را از زندگی‌اش بدزدد. برای همین گلایه نمی‌کرد، درددل نمی‌کرد و گویی به انکار پناه برده بود و این سکوت او،  این در ژرفای دل کوچک نگهداشتن های او مرا پریشان می کرد.

بعدها این نگاه اضطراب را در چشمان دانش آموزان مدرسه ای که با عنوان مشاور در آنجا مشغول به کار بودم هم دیدم. پسری سر به زیر که واهمه داشت از اینکه من ناخن های جویده اش را ببینم یا پسری که خجالت میکشید از اینکه بگوید هنوز هم شب ها در کنار مادرش می خوابد و چقدر تعداد این کودکان معصوم زیاد بود.

و چه بد وصلتی است بین اضطراب و خجالت…

آخر وقتی دانش آموزی سردرد داشت با شهامت کمک می‌گرفت اما هیچکدام از دانش‌آموزان مضطرب شجاعت این را نداشتند که بگویند…خانم مشاور حالم بده…توی دلم آشوبه…انگاری شاپرک تو دلم بال بال میزنه…

و من که می‌دیدم، آنچه را که شاید معلمان متوجه نمی شدند و سعی می کردم مهیا کنم شرایط را برای تخلیهی هیجانی دانش‌آموزان در دست اضطراب گیرد افتاده که الحق واژه‌ای به جاست،  تنها یک جمله می‌شنیدم…خانم چیزی نیست حالم خوبه…

بین ۱۱۵ گل پسری که هر روز با هم به خورشید سلام می کردیم فقط یکی از آنها بلد بود که در هنگام اضطراب گریه کند و احساسش را بگوید آن هم با صدای بلند و چه خوب حمایت همه را تا مدیر مدرسه به سمت خود می کشاند اما در بقیه بچه ها فقط غمی خسته در چشمان زیبایشان، پیک اضطراب بود برای مشاوره مدرسه…

با این همه تجربه ای که از دیدن کودکان مضطرب برایم حاصل شده بود کارم را شروع کردم…

قصه من و اضطراب کودکان و نوجوانان

  • آیا این درخت به بار خواهد نشست…
  • آیا در میانه راه خسته نخواهم شد…
  • آیا این پروژه را رها نخواهم کرد…
  • آیا نتایج این پژوهش جذاب خواهد بود…
  • آیا تکراری نخواهد بود…
  • آیا به درد خواهد خورد…

اما آنچه مسلم بود دیدن هر روزه کودکان مضطرب  و حس تلخی که نمی دانی چه کاری برایش انجام دهی تا برای همیشه از این باتلاق خود را بیرون بکشد، ریسمانی بود محکم که مرا به این پروژه گره زده بود…

پس کارم را شروع کردم…

حنانه شروع من بود برای تغییر رشته  از الهیات به روانشناسی و آن هم در مقطع ارشد و چه لطفی داشت خداوند مهربان که این مهم را در دانشگاه تهران به پایان رساندم.

پایان نامه ی کارشناسی ارشد را زیر نظر استاد بزرگوارم دکتر رضاپورحسین به عنوان مشاوره راهنما برای موضوع تحول اخلاقی در کودکان و نوجوانان دفاع کردم و سپس در سال  ۱۳۹٧در مقطع دکترای روانشناسی تربیتی که ” الحق نزدیکترین رشته به روانشناسی کودک و نوجوان است”  در دانشگاه علوم تحقیقات تهران پذیرفته شدم…و چه شیرین بود قدم‌هایی که مرا برای رسیدن به آرزوی دیرینه ام که کمک به تمام کودکان سرزمینم بود نزدیک تر می‌کرد.

از سال ۱۳۹۱ که به صورت جدی تحقیقاتم را در حوزه کودک و نوجوان شروع کرده‌ام تا کنون لحظه‌ای ازموضوع اضطراب در کودکان فارغ نبوده‌ام. در طول دوره تحصیلاتم شروع کردم به پژوهش های تخصصی در حوزه اضطراب کودکان،چه در منابع فارسی و چه در منابع خارجی.

نتیجه ساعت ها تلاش و روزها پیگیری این بوده است که دست کم ۱۲ روش درمانی را یافتم به خصوص در کشور ایران که در حوزه ی درمان اضطراب کودکان کار می شود که آنها را در ۱۲ پرونده مجزا از هم دسته بندی کردم. کلیه مقالات۱۰ سال اخیر را که در حوزه این دوازده روش درمانی کار شده بود جز به جز مطالعه کردم. برخی از درمان های عنوان شده در مقالات، مبتنی بر کتاب‌هایی بود که دیگر چاپ نمی شد لذا برای یافتن کتاب مجبور می‌شدم با انتشارات یا نویسنده، مکاتبات طولانی داشته باشم تا حداقل فایل کتاب را در اختیارم بگذارند .

دو تا از پرونده‌ها وقت زیادی از من گرفت و البته جذاب تر هم بود…

یکی از این برنامه ها مربوط بود به روش درمانی که در کشور استرالیا ابداع و مقالات متعددی روی آن کار شده بود . دست یافتن به ویرایش جدید این برنامه نیاز به مکاتبات متعددی داشت که باید با موسسه آن در استرالیا انجام می دادم و چه جذاب بود وقتی پاسخ‌های موسسه مرتب برایم ایمیل می شد.

برنامه دوم که بر اساس کتاب timid to tiger بود از آن جهت که آموزش و درمان را مبتنی بر مهارت آموزی والدین می دانست به نظرم به واقعیت زندگی کودکان مضطرب نزدیکتر بود. چرا که خود یک والد دارای کودک مضطرب بودم و بارها متوجه شده بودم که آنچه را که من برای حال خوب فرزندم می توانم به او هدیه کنم هیچ کدام از روش‌های درمانی و توصیه های فردی نمی توانست.

لذا مسیر تمام پرونده های درمانی مرتبط با کودکان را در جهت مهارت آموزی و توانمندسازی مادران هدایت کردم و کلیه کارگاههای آموزشی که می تواند حال خوب را به والدین بدهد تا آنها بتوانند با فرزند پروری صحیح کودکان مضطرب خود سهم زیادی در درمان آنها داشته باشند تدوین و سپس برگزارکردم و هم اکنون از نتایج آن بسیار خرسند هستم…و این راه همچنان ادامه دارد…

خانم دکتر مریم عیسی زاده

*دانشجوی دکترای روانشناسی

  • گرایش: روانشناسی تربیتی
  • دانشگاه: دانشگاه آزاد اسلامی واحد علوم تحقیقات

* کارشناسی ارشد روانشناسی

  • گرایش: روانشناسی عمومی
  • دانشگاه: دانشگاه تهران
  • فارغ التحصیل: سال 1394

*کارشناسی علوم حدیث

  • گرایش: علوم حدیث
  • دانشگاه: دانشکده علوم حدیث شهرری
  • فارغ التحصیل: سال 1388

گواهینامه ها و مقاله ها

  • کارگاه درمان اختلالات یادگیری از دانشگاه شهیدبهشتی – دکتر وحید نجاتی
  • کارگاه دوره ی نظری تئوری انتخاب و واقعیت درمانی( انجمن روانشناسی تربیتی ایران)( رجستیر شده در موسسه ویلیام گلاسر)
  • دوره ی تخصصی واقعیت درمانگر کودک و نوجوان( انجمن روانشناسی تربیتی ایران)
  • کارگاه درمان ترومای جنسی کودک و نوجوان از موسسه آموزش عالی آزاد مدت – دکتر آرش رمضانی
  • کارگاه تربیت درمانگر کودک – دکتر ده یادگاری
  • کارگاه تفسیر نقاشی کودک از موسسه دکتر کاردان – دکتر فرزین راد
  • کارگاه یادگیری مشارکتی از موسسه دکتر کاردان – دکتر کرامتی
  • کارگاه اصلاح رفتار کودکان از موسسه دکتر کاردان – دکتر عاقبتی
  • کارگاه تشخیص و درمان اختلالات اضطرابی کودک از انجمن علمی روانشناسی تربیتی – دکتر حمید علیزاده
  • گواهینامه کارورزی کودک و نوجوان ۵۰۰ ساعته از مرکز خدمات روانشناسی و مشاوره هستی – دکتر مژگان نیکنام
  • گواهینامه قبولی در چهاردهمین آزمون علمی حرفه ای مربوط به سازمان نظام روانشناسی و مشاوره
  • پروانه اشتغال تخصصی به شماره ۵۰۴۵ از سازمان نظام روانشناسی و مشاوره
  • مقاله مروری بر ابزارهای سنجش تحول اخلاقی کلبرگ در فصلنامه رویش روانشناسی(ثبت مقاله در مگیران)
  • مقاله در همایش چهارمین کنفرانس بین المللی دستاوردهای نوین پژوهشی در علوم اجتماعی ،علوم تربیتی و روانشناسی(ثبت مقاله در سیویلیکا)
  • مقاله در اولین همایش مدرسه فردا( ثبت مقاله در سیویلیکا)
  • برگزیده اقدام پژوهی هجدهمین دوره برنامه معلم پژوهنده آموزش و پرورش منطقه يك تهران
  • تالیف کتاب گذری بر تربیت جنسی کودکان

سوابق کاری

  • مشاور مدرسه ازسال 1396 تا 1399
  • مدرس کارگاه های روانشناسی در سرای محله ( فرزندپروری – تربیت جنسی)
  • مدرس کارگاه های روانشناسی در مدرسه ( فرزندپروری – تربیت جنسی – بلوغ- مهارت های گفتگوو…)
  • مدرس کارگاه های آنلاین( فرزندپروری – تربیت جنسی – بلوغ- مهارت های گفتگوو…)
  • ارائه مشاوره های فردی در کلینیک